به گزارش مشرق به نقل از وطن امروز، کارشناسان و ناظران معتقدند، دليل اصلي بحرانهاي پياپي در دولت سارکوزي، عدم سنخيت شخصيت ويژه وي با پست حساس و مهمي چون رياستجمهوري است. ازدواج سارکوزي با مانکني ايتاليايي که به خود ميبالد که همزمان ميتواند با چندين مرد مرتبط بوده و آن را جزو تواناييهاي خود برميشمارد[!] و اينک بانوي نخست کشور فرانسه با آن همه پز کلاس و شخصيت است؛ برخورد خشن با مهاجران خارجي که موجب لطمه جدي به اعتبار اين کشور شده؛ زير سؤال بردن استقلال نظامي فرانسه با پيوستن به پيمان آتلانتيک شمالي(ناتو)؛ قتلهاي مکرر و پيدرپي مهاجران مسلمان و اتباع فرانسوي داراي تبار اروپاي شرقي توسط پليس فرانسه؛ دستور شبهصهيونيستي سارکوزي مبني بر تخريب آلونکهاي کوليهاي اهل روماني بر سر آنها و اخراج 300 کولي از فرانسه؛ اخراج 10 هزار مهاجر رومانيايي و بلغار از خاک فرانسه؛ بستن مرز اين کشور با کشورهاي چک، بلغارستان و روماني که موجب علني شدن فوران نژادپرستي سران پاريس شده است؛ کتک زدن «زنان سياهپوست نوزاد به بغل» در برابر دوربينهاي تلويزيوني از سوي پليس فرانسه؛ و اين اواخر، تصويب قوانين ضدمردمي بويژه به ضرر اقشار فرودست جامعه؛ همه و همه زمينههاي طغيان خشم مردم يکي از مهمترين کشورهاي قاره سبز را رقم زده است، بهطوري که اينک روزي نيست که کمتر از سه ميليون اعتصابکننده که رقمي باورنکردني است در خيابانهاي پاريس گرد هم نيايند.
آخرين موردي هم که مردم را از کارهاي سارکوزي ذلّه کرد، دستور وي به پليس براي اعمال خشونت نسبت به اعتصابکنندگاني بود که شهروند و «تبعه فرانسويالاصل فرانسه» هستند، نه مهاجر.
اين موضوعات موجب شده است، محبوبيت رئيسجمهوري فرانسه به پايينترين سطح خود در «جمهوري پنجم» اين کشور برسد و حضور اقشار مختلف فرانسه در خيابانها در اعتراض به سياستهاي سارکوزي، اعم از نخبگان، دانشگاهيان، دانشآموزان، افراد مسن و جوانان، کارگران بخشهاي مختلف صنعتي، حملونقل، نفت و پالايشگاهها، پزشکان و ... زنگ خطر را براي رئيسجمهور خودمحور و مبتلا به کيش شخصيت به صدا درآورده است زيرا تنها يک سال و نيم به انتخابات رياستجمهوري فرانسه در ماه مه 2012 ميلادي (ارديبهشت 1391 هجري خورشيدي) باقي است و با توجه به تنفر بينظير مردمي از وي، احتمال تکرار واقعه دهه 1980 اين کشور يعني حضور يک دورهاي نماينده جناح راست فرانسه در مسند رياستجمهوري و خروج زودهنگام وي از کاخ اليزه، بسيار بالاست.
سارکوزي در سطح اتحاديه اروپايي نيز چهرهاي نچسب است؛ وي که درباره خود دچار اين توهم است که «ناپلئون بناپارت» قرن 21 است، با اعضاي بلندپايه اتحاديه چون آلمان، ايتاليا، انگلستان و اسپانيا به نوعي برخورد ميکند که گويي رئيسجمهوري اروپاست! از اين رو، اين کشورها را رفتار وي، خوش نميآيد. از سوي ديگر، سارکوزي با کشورهاي کوچکتر اين اتحاديه با قلدرمآبي و ديکتاتوري برخورد ميکند و فراموش کرده فرانسه هم تنها يکي از کشورهاي 27گانه اتحاديه اروپايي است. شيوه برخورد سارکوزي با موضوعات مختلف نيز يکي از مواردي است که موجب نفرت عمومي از وي شده است. او دچار «توهم توطئه» است و با فرافکني، همواره ريشه مشکلات را در جايي غير از اليزه جستوجو ميکند.
سارکوزي، علاوه بر اين، در برابر همه مسائلي که برايش به وجود ميآيد، از همان ابتدا به جاي چارهجويي براي رفع مشکلات، با شدت عمل با کساني که در برابرش قرار دارند رفتار کرده و آنان را سرکوب ميکند. اينک رفتارهاي سارکوزي، به قدري براي UNP (حزب حاکم) گران تمام شده که اخباري از داخل اين حزب درز کرده است مبني بر اينکه راستگرايان نيز با توجه به روش و منشي که وي در پيش گرفته، نسبت به شکست سارکوزي در انتخابات پيش روي رياست جمهوري فرانسه به قطعيت رسيدهاند و از اين رو ممکن است وي را از کانديداتوري انتخابات 2012 از سوي «حزب اتحاد مردمي»(جناح حاکم) محروم کنند.
ظاهراً «رؤياهاي بناپارتي» بچه ولگرد جمهوري پنجم فرانسه، با عملکرد عجيب و سخيفش در حال رنگ باختن است و وي روزهاي زيادي را ميهمان «اليزه» نيست. اگرچه ممکن است سارکوزي در سال 2012 از رياست جمهوري کنار رود اما لطماتي که وي به پاريس وارد و اعتبار آن را خدشهدار کرد، سالهاي سال در ذهن رايدهندگان فرانسوي خواهد ماند.
فرانسه، روزهاي پرالتهابي را سپري ميکند. توفان اعتصاب، سراسر کشور گُلها را درنورديده و مردم خواهان پايان بحران اقتصادي و اجتماعي و لغو قانون جديد بازنشستگي که از سوي نيکلا سارکوزي مطرح شده است، هستند.